نه،دیگر چنان پُر شور،دوستت نمیدارم
چرا که تابش زیباییات،برای من نیست ،
در تو،رنجهای گذشتهام را،دوست میدارم،
و جوانیِ از دسترفتهام را،هرچند گهگاه،
نگاهْ مبهوت میدارم به چشمانت،آرام و نهفته،
مُدام با خود سخن ساز میکنم،اما نه با تو،
که با قلب خود میگشایم، رازناکیِ سینه را،
در سیمایت،سیمای دیگری را میجویم،
در لبهایت،لبهایی که دیریست خاموشند،
و در چشمانت،آتشِ مردهی چشمانی دیگر را.
آتشِ مردهی چشمانی دیگر
بیشتر بخوانید: ستارگانی که دست میگذارند بر پیشانیام
شاعر:میخائیل لرمانتاف
مترجم:حمید رضا آتش برآب
کتاب:شعر روس عصر طلایی و عصر نقرهای
ارسال شده در ۲۹ بهمن ۱۴۰۰
کپی شد
لینک دوستان
اشتراک در
0 نظرات
دیدگاه ها