تویی همان آوا که پاسخ می‌دهی به ندای من

تویی همان آوا،
که پاسخ می‌دهی،
به ندای من،
بی این صدا،
هیچ شعری نمی‌تواند،
مجذوب خود کند،
پژواکی را،
که می‌آمیزد،
زمزمه‌ی عشاق را،
به غبار قرون.
تو همانی،
که با او،
واژه به واژه،
می‌بافم،
اندامِ سرودمان را،
و پیوند می‌گیرم با او،
و قیاس می‌کنم،
قیاس‌ناپذیرِ همیشه‌پابرجا را،
با سِحری ناپایدار،
که قادر به مردن نیست.
به چشمم،
تو کنتس طرابلسی،
همانگونه که گرگ‌بانوی پُنُتیه،
و من از راه جاده‌های انتاکیه،
عازم زیارتم،
آنجا که لابلای سنگ‌های پروانس،
به هیأت گرگ درآمده‌اند خنیاگران،
معمایی تو،
از دور می‌بینی،
که می‌آیم، اما،
عریان می‌شوی بی‌پروا:
عشق و شعر ناگزیرند…

تویی همان آوا که پاسخ می‌دهی به ندای من

بیشتر بخوانید: جهان را،جاودانه به فراموشی می‌سپارم

شاعر:آندره ولتر

مترجم:سارا سمیعی

ارسال شده در ۳ خرداد ۱۳۹۹
  • اشتراک گذاری :
  • 34

    لینک دوستان

    دیدگاه ها

    guest

    0 نظرات
    بازخورد (Feedback) های اینلاین
    مشاهده همه دیدگاه ها

    از سراسر وب