ادبیاتاشعار بین المللی

اینگونه بود که توانستم قدم بزنم

در یک جیب پالتو ام مرگ و در جیب دیگرش زندگی را گذاشتم،

در یک جیب شادی و در جیب دیگر غم،
در یکی به سراغم آمدن و در دیگری از من فرار کردنت را،

در یک جیب پالتو ام شجاعت و در جیب دیگر ترس را گذاشتم،
یک طرف دوستانم و یک طرف دشمنانم را،

چقدر چیزهای دوست داشتنی و نفرت انگیز در این دنیا وجود دارد…

در یک جیب پالتو ام عقلم را و در جیب دیگر قلبم را گذاشتم،
اینگونه بود که توانستم قدم بزنم…

بیشتر بخوانید: ما در شهرمان در زندگی دیگران سرک نمی‌کشیم

شاعر : احمد ارهان

مترجم:کیوان روان بخش

0 0 رای ها
امتیازدهی به مقاله
اشتراک در
اطلاع از
guest
0 نظرات
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
دکمه بازگشت به بالا