ادبیاتاشعار بین المللی
جهان را،جاودانه به فراموشی میسپارم

کیست آن که به پیش میراند،قلمی را که بر کاغذ میگذارم،
در لحظهی تنهایی ؟برای که مینویسد،
آن که به خاطر من قلم بر کاغذ میگذارد ؟
این کرانه که پدید آمده از لبها ، از رویاها،
از تپهیی خاموش ، از گردابی،از شانهیی که بر آن سر میگذارم،
و جهان را،جاودانه به فراموشی میسپارم،…
کسی در اندرونم مینویسد ، دستم را به حرکت درمیآورد،
سخنی میشنود ، درنگ میکند،
کسی که میان کوهستان سر سبز و دریای فیروزهگون گرفتار آمده است،
او با اشتیاقی سرد،به آنچه من بر کاغذ میآورم میاندیشد،
در این آتش داد،همه چیزی میسوزد،با این همه اما ، این داور،
خود،قربانی است،و با محکوم کردن من خود را محکوم میکند،
به همه کس مینویسد،هیچ کس را فرانمیخواند،
برای خود مینویسد،خود را به فراموشی میسپارد،
و چون نوشتن به پایان رسد،دیگر بار،به هیات من درمیآید.