کیست آن که به پیش میراند،قلمی را که بر کاغذ میگذارم،
در لحظهی تنهایی ؟برای که مینویسد،
آن که به خاطر من قلم بر کاغذ میگذارد ؟
این کرانه که پدید آمده از لبها ، از رویاها،
از تپهیی خاموش ، از گردابی،از شانهیی که بر آن سر میگذارم،
و جهان را،جاودانه به فراموشی میسپارم،…
کسی در اندرونم مینویسد ، دستم را به حرکت درمیآورد،
سخنی میشنود ، درنگ میکند،
کسی که میان کوهستان سر سبز و دریای فیروزهگون گرفتار آمده است،
او با اشتیاقی سرد،به آنچه من بر کاغذ میآورم میاندیشد،
در این آتش داد،همه چیزی میسوزد،با این همه اما ، این داور،
خود،قربانی است،و با محکوم کردن من خود را محکوم میکند،
به همه کس مینویسد،هیچ کس را فرانمیخواند،
برای خود مینویسد،خود را به فراموشی میسپارد،
و چون نوشتن به پایان رسد،دیگر بار،به هیات من درمیآید.
شاعر: اکتاویو پاز
ارسال شده در ۲۳ بهمن ۱۴۰۰
کپی شد
لینک دوستان
0 نظرات
دیدگاه ها