بدون اینکه بگوئی نیز می دانم حس می کنم که خواهی گریخت13

بدون اینکه بگوئی نیز می دانم،
حس می کنم که خواهی گریخت،
ناتوان از التماسم ، ناتوان از دویدن،
اما صدایت را برایم باقی گذار،
می دانم که خواهی گسست،
ناتوانم از گرفتن گیسوانت،
اما بویت را برایم باقی گذار
درک می کنم که جدا خواهی شد
فتاده تر از آنم که بیفتم
اما رنگت را برایم باقی گذار
احساس می کنم که ناپدید خواهی شد
بزرگترین دردم خواهد شد
اما گرمایت را برایم باقی گذار
تشخیص می دهم که از یاد خواهی برد
درد ، اقیانوسی از سرب
اما مزه ات را برایم باقی گذار
در هر حال خواهی رفت
حق ندارم که جلویت را گیرم
اما خودت را برایم باقی گذار

شعر بدون اینکه بگوئی نیز می دانم حس می کنم که خواهی گریخت

در ادامه بخوانید » آری کبوتری تنها به کنار برج کهنه می‌رسد

شاعر » عزیز نسین

ارسال شده در ۳۱ خرداد ۱۳۹۹
  • اشتراک گذاری :
  • 63

    لینک دوستان

    دیدگاه ها

    guest

    0 نظرات
    بازخورد (Feedback) های اینلاین
    مشاهده همه دیدگاه ها

    از سراسر وب