چرا نمی توانم بیشتر دوستت بدارم

بیشترین چیزی که در عشق تو آزارم می دهد
این است که چرا نمی توانم بیشتر دوستت بدارم
و بیشترین چیزی که درباره حواس پنجگانه عذابم می‌دهد
این است که چرا آنها فقط پنج تا هستند نه بیشتر؟!
زنی بی نظیر چون تو
به حواس بسیار و استثنایی نیاز دارد
به عشق های استثنائی
و اشکهای استثنایی…
بیشترین چیزی که درباره« زبان» آزارم می‌دهد
این است که برای گفتن از تو، ناقص است
و «نویسندگی »هم نمی تواند تورا بنویسد!
تو زنی دشوار و آسمان‌فرسا هستی
و واژه‌های من چون اسب‌های خسته
له له می‌زنند
و عبارات من برای تصویر شعاع تو کافی نیست
مشکل از تو نیست!
مشکل از حروف الفباست
که تنها بیست و هشت حرف دارد
و ازاین رو برای بیان گستره‌ی زنانگی تو
ناتوان است!
بیشترین چیزی که درباره گذشته‌ام با تو آزارم می‌دهد
این است که با تو به روش بیدپای فیلسوف برخورد کردم
نه به شیوه‌ی رامبو، زوربا، ون‌گوگ و دیک الجن و دیگر جنونمندان
با تو مثل استاد دانشگاهی برخورد کردم
که می‌ترسد دانشجوی زیبایش را دوست بدارد
مبادا جایگاهش مخدوش شود!
برای همین عذرخواهی می‌کنم از تو
برای همه‌ی شعرهای صوفیانه‌ای که به گوشت خواندم
روزهایی که تر و تازه پیشم می‌آمدی
و مثل جوانه گندم و ماهی بودی
از تو به نیابت از ابن فارض، مولانای رومی و ابن عربی پوزش می‌خواهم
اعتراف می کنم تو زنی استثنایی بودی
و نادانی من نیز
استثنایی بود

شعر چرا نمی توانم بیشتر دوستت بدارم

بیشتر بخوانید:عادت‌ ندارم‌ از کتاب ‌های‌ تازه‌ ام‌ سخن‌ بگویم‌

شاعر:نزار قبانی

ارسال شده در ۸ خرداد ۱۳۹۹
  • اشتراک گذاری :
  • 15

    لینک دوستان

    دیدگاه ها

    guest

    0 نظرات
    بازخورد (Feedback) های اینلاین
    مشاهده همه دیدگاه ها

    از سراسر وب