شاید روزی خورشید دوباره بدرخشد،و آسمان های آبی را به نظاره بنشیم،
و بار دیگر دریابم که بیهوده نزیسته ام،گرچه بی تو باشم.
شاید روزی علفزاران زرین در میان پاهایم،ساعاتی خوش از بهاری خرم به ارمغان آورند،
و شکوفه های سپید دلربای بهاری را بیابم،گرچه در خاک آرمیده باشی.
شاید بیشه های تابستانی، تابناک بدرخشند،و گل های سرخ دگر بار زیبا شوند،
و کشتزاران حاصلخیز در خزان لذتی با شکوه بر پا کنند،گرچه آن جا نباشی.
شاید روزی در خیال سالیان رفته در درد غرقه نشوم،
و به نغمه های کریسمس گوش سپارم،
گرچه به گوش تو نرسد،اگر زمانه ی دلنواز، خوشی های بسیار از سر گیرد،
والا ترین شادمانی را دیگر نخواهم یافت،چراکه قلبم دیرزمانی ست بی تو شکسته.
بیشتر بخوانید: بترس از مُردن در آب
شاعر: ورا بریتین
مترجم: مستانه پورمقدم
ارسال شده در ۱۶ بهمن ۱۴۰۰
کپی شد
لینک دوستان
اشتراک در
0 نظرات
دیدگاه ها