هنگامی که گفتی مرا دوست داری شروع کردم به ترسیدن

و گفتی که پرنده ها را دوست داری
اما آن ها را داخل قفس نگه داشتی
تو گفتی که ماهی ها را دوست داری
اما تو آن ها را سرخ کردی
تو گفتی که گل ها را دوست داری
و تو آن ها را چیدی
پس هنگامی که گفتی مرا دوست داری
من شروع کردم به ترسیدن.

شعر هنگامی که گفتی مرا دوست داری شروع کردم به ترسیدن

در ادامه بخوانید » اشکهای سیاه می‌ریزند

شاعر » ژاک پره‌ ور

ارسال شده در ۲۸ خرداد ۱۳۹۹
  • اشتراک گذاری :
  • 76

    لینک دوستان

    دیدگاه ها

    guest

    0 نظرات
    بازخورد (Feedback) های اینلاین
    مشاهده همه دیدگاه ها

    از سراسر وب