طناب رخت را از این سر دنیا به آن سر دنیا کشیده بودی؟

خانه ای با چهار اتاق
بی دیوار دیده بودی؟
باغی سرسبز
تا آن سوی دنیا
شنیده بودی؟
طناب رخت را
از این سر دنیا

به آن سر دنیا کشیده بودی؟
با ملافه ها
بر بند بند نوشته های من
در بوی آبی لاجورد
دویده بودی؟…
اینها را پرسیدم
تا چشمها و چهرهات را
در پرسش و تعجب و لبخند
جورواجور نگاه کنم
و جورواجور
از عشقت بمیرم

شعر طناب رخت را از این سر دنیا به آن سر دنیا کشیده بودی؟

بیشتر بخوانید » گلی را فراموش کرده ام که بر چهره ام می تابید

شاعر » عباس معروفی

ارسال شده در ۲۲ خرداد ۱۳۹۹
  • اشتراک گذاری :
  • 48

    لینک دوستان

    دیدگاه ها

    guest

    0 نظرات
    بازخورد (Feedback) های اینلاین
    مشاهده همه دیدگاه ها

    از سراسر وب