یادم بده چگونه قلب می‌میرد،و اشتیاق خودکشی می‌کند!

اگر یارم هستی کمکم کن،تا از تو دور شوم ،
اگر دلدارم هستی کمکم کن، تا شفا یابم ،
اگر می‌دانستم عشق چنین خطرناک است،
عاشقت نمی‌شدم ،اگر می‌دانستم دریا اینقدر عمیق است،
به دریا نمی‌زدم ،اگر پایان را می‌دانستم،
آغاز نمی‌کردم! دلتنگت هستم ،
یادم بده چگونه ریشه‌های عشق را درآورم،
یادم بده چگونه اشک‌هایم را تمام کنم ،
یادم بده چگونه قلب می‌میرد ،
و اشتیاق خودکشی می‌کند!

اگر پیامبری،ازاین جادو، از این کفر،
رهایم کن،عشق، کفر است پس پاکم کن،
بیرونم بکش از این دریا،که من شنا نمی‌دانم!

موجی که در چشمانت جاری ست،
مرا به درون خود می‌کشد،به ژرف‌ترین جا،
به عمیق‌ترین نقطه!حال آنکه نه تجربه‌ای دارم،
نه قایقی،اگر ذره‌ای پیشِت هستم عزیزم،دستم را بگیر،
که از فرق سر تا نوک پا عاشقم،و در زیر آب نفس می‌کشم،

و ذره ذره غرق می شوم،غرق می شو…،غرق…!

بیشتر بخوانید: در کنار من،تو چون درختی راه می‌روی

شاعر:نزار قبانی

ارسال شده در ۱۲ بهمن ۱۴۰۰
  • اشتراک گذاری :
  • 104

    لینک دوستان

    دیدگاه ها

    guest

    0 نظرات
    بازخورد (Feedback) های اینلاین
    مشاهده همه دیدگاه ها

    از سراسر وب