جایی که یخ پاره ها آویزانند و شکوفه ها می رقصند
ولی در قلب من بهاری نیست
تو بهار من بودی، تابستان من هم
بی تو، همیشه زمستان است
گله ها به سوی شمال می روند و یاس ها می شکفند
شب ها، یاس ها اتاق روشن از مهتاب مرا عطر آگین می کنند
تو بهار من بودی، تابستان من هم
من به شمال می روم و تا تو را جستجو کنم
مانند پرنده ای بر بال باد، قلب من پیش می رود
بهار، قلبم را به شمال درخشان فرستاد
تو بهار من هستی، تابستان من هم
و من آرام نمی گیرم تا تو را بیابم
شعر جایی که یخ پاره ها آویزانند و شکوفه ها می رقصند
بیشتر بخوانید » کودکانی که دلتنگ مادرانشان میشوند
شاعر » جون بایز
ارسال شده در ۲۵ خرداد ۱۳۹۹
کپی شد
لینک دوستان
0 نظرات
دیدگاه ها