احمد شاملو
-
ادبیات
تو را به اندازه خودت، اندازه آن قلب پاکت دوست میدارم
تو را به جای همه کسانی که نشناختهام دوست می دارم،تو را به خاطر عطر نان گرم،برای برفی که آب میشود دوست میدارم،تو را به جای همه کسانی که دوست نداشتهام دوست میدارم،تو را به خاطر دوست داشتن دوست میدارم، برای اشکی که خشک شد و هیچ وقت نریخت،لبخندی که محو شد و هیچ گاه نشکفت دوست میدارم...
بیشتر بخوانید » -
ادبیات
عشق ما نیازمند رهایی است نه تصاحب
پنجه در افکندهایم با دست هامان به جای رها شدن سنگین سنگین بر دوش میکشیم بار دیگران را به جای همراهی کردنشان عشق ما نیازمند رهایی است نه تصاحب در راه خویش ایثار باید نه انجام وظیفه...
بیشتر بخوانید » -
ادبیات
به سویم بیا چرا که من می میرم
به سویم بیا به سویم بیا چرا که من می میرم می خواهم احساس کنم که نیازمندم هستی درست مانند هوا مرا تنفس می کنی من به تو در زندگی ام نیاز دارم از من دور نشو دور نشو دور نشو ، نه هیچکس نمیخواهد تنها باشد هیچکس نمی خواهد گریه کند...
بیشتر بخوانید » -
ادبیات
هیچکس نمیخواهد گریه کند
هیچکس نمیخواهد تنها باشد هیچکس نمیخواهد گریه کند بدنم میخواهد که تو را در آغوش بگیرد بسیار بد است که به روحت صدمه میزند زمان گرانبهاست و به دور دستها میلغزد و در همهی لحظات عمرم در انتظار تو بودهام هیچکس نمیخواهد تنها باشد پس چرا چرا اجازه نمیدهی عاشقت باشم میتوانی صدایم را بشنوی آوازم را میشنوی این آوازی عاشقانه است پس قلب تو میتواند مرا بیابد...
بیشتر بخوانید » -
ادبیات
دوری،فاصله و فضا بین ماست
هر شب در رویاهایم تو را می بینم و احساست می کنم و احساس می کنم تو هم همین احساس را داری دوری ، فاصله و فضا بین ماست و تو این را نشان دادی و ثابت کردی نزدیک ، دور ، هر جایی که هستی و من باور می کنم قلب می تواند برای این بتپد یک بار دیگر در را باز کن و دوباره در قلب من باش و قلب من به هیجان خواهد آمد و خوشحال خواهد شد ما می توانیم یک باره دیگر عاشق باشیم و…
بیشتر بخوانید » -
ادبیات
به خلوت لنگرگاهت در آیم و در کنارت پهلو بگیرم
پس از سفر های بسیار و عبور از فراز و فرود امواج این دریای طوفان خیز بر آنم که در کنار تو لنگر افکنم بادبان برچینم پارو وانهم سکان رها کنم به خلوت لنگرگاهت در آیم و در کنارت پهلو بگیرم آغوشت را بازیابم و استواری امن زمین را زیر پای خویش...
بیشتر بخوانید » -
ادبیات
آنچه شایسته ی عشق ورزیدن است
در راه دیروز به فردا زیر درختی فرود می آیم در سایه اش برای لحظه یی کوتاه از زندگیم اندیشه کنان به راه خویش اندیشه کنان به مقصد خویش اندیشه کنان به راهی که پس پشت نهاده ام اندیشه کنان به تمامی آنچه در حاشیه راه رسته است: آنچه شایسته ی تحسین است نه بایسته ی تاراج شدن آنچه شایسته ی عشق ورزیدن است...
بیشتر بخوانید » -
اشعار بین المللی
پیش از پژمردن آخرین گل بر آنم که زندگی کنم
پیش از آنکه واپسین نفس را بر آرم پیش از آنکه پرده فرو افتد پیش از پژمردن آخرین گل بر آنم که زندگی کنم بر آنم که عشق بورزم برآنم که باشم در این جهان ظلمانی در این روزگار سرشار از فجایع در این دنیای پر از کینه نزد کسانی که نیازمند منند کسانی که نیازمند ایشانم تا دریابم ، شگفتی کنم ، باز شناسم...
بیشتر بخوانید » -
اشعار بین المللی
زندگی،عشق میآفریند عشق،عشق میآفریند
عشق، عشق میآفریند عشق، زندگی میبخشد زندگی، رنج به همراه دارد رنج، دلشوره میآفریند؛ دلشوره، جرات میبخشد جرات، اعتماد به همراه دارد اعتماد، امید میآفریند؛ امید، زندگی میبخشد زندگی، عشق میآفریند عشق، عشق میآفریند...
بیشتر بخوانید » -
عشق،هدیه است جاندار مجسّم حادث میشود
عشق، هدیه است جاندار مجسّم حادث میشود تحمیلش نمیتوان کرد. قلب را لبریز میکند. با عقل فهمیده نمیشود به چنگ نمیآید مقدّریست که همه چیز را دگرگون میسازد عشق، هدیه است تردترینُ گرانمندترین هر زندهگی دوست داشتن دوست داشته شدن و از نو شناختن هر روز...
بیشتر بخوانید » -
ادبیات
رویاهایش را آسمان پر ستاره نادیده میگیرد
دلتنگیهای آدمی را، باد ترانهای میخواند رویاهایش را آسمان پر ستاره نادیده میگیرد و هر دانهی برفی به اشکی ناریخته میماند سکوت سرشار از سخنان ناگفته است از حرکات ناکرده اعتراف به عشقهای نهان و شگفتیهای بر زبان نیامده در این سکوت حقیقت ما نهفته است حقیقت تو و من...
بیشتر بخوانید » -
ادبیات
لازم بوده است تا کلمه ی عفو بر زبان جاری شود
چه مدت لازم بوده است تا کلمه ی عفو بر زبان جاری شود تا حرکتی اعتماد انگیز انجام گیرد؟ بیا تا جبران محبت های ناکرده کنیم بیا آغاز کنیم. فرصتی گران را به دشمن خویی از کف داده ایم و کسی نمی داند چقدر فرصت باقیست تا جبران گذشته کنیم دستم را بگیر!...
بیشتر بخوانید »