اکتاویو پاز
-
ادبیات
در کنار من،تو چون درختی راه میروی
هذیانم را دنبال میکنم، اتاقها، خیابانها،کورمال کورمال بهدرون راهروهای زمان میروم،از پلّهها بالا میروم و پایین میآیم،بیآنکه تکان بخورم با دست دیوارها را میجویم،به نقطهی آغاز بازمیگردم،چهرهی تو را میجویم،به میان کوچههای هستیام میروم،در زیر آفتابی بیزمان،و در کنار من،تو چون درختی راه میروی،تو چون رودی راه میروی،تو چون سنبلهی گندم در دستهای من رشد میکنی،...
بیشتر بخوانید » -
ادبیات
زنانِ دنیایِ درد جنگجویانِ هزار و یک جنگ
این شعر برای شما زنانیست،که چون شهرزاد؛ هر روز با قصهای،برای گفتن از خواب؛ برمیخیزید.قصههایی برای دگرگونی؛چشم انتظارِ جنگ،جنگ بر ضدِ انداموارههای متحدالشکل،جنگ بر ضد شهوتهای روزانه،جنگ برای حقوقِ ناگرفته و یا فقط جنگهایی برای نجاتِ شبی بیشتر،بله، برای شما؛برای زنانِ دنیایِ درد ،به ستارگان درخشانِ این عالمِ بیانتها،به شما جنگجویانِ هزار و یک جنگ،برای شما؛ دوستانِ دلام،...
بیشتر بخوانید » -
ادبیات
جهان را،جاودانه به فراموشی میسپارم
کیست آن که به پیش میراند،قلمی را که بر کاغذ میگذارم،در لحظهی تنهایی ؟برای که مینویسد،آن که به خاطر من قلم بر کاغذ میگذارد ؟این کرانه که پدید آمده از لبها ، از رویاها،...از تپهیی خاموش ، از گردابی،از شانهیی که بر آن سر میگذارم،و جهان را،جاودانه به فراموشی میسپارم،کسی در اندرونم مینویسد ، دستم را به حرکت درمیآورد،سخنی میشنود ، درنگ میکند،...
بیشتر بخوانید »