باد
-
ادبیات
فقط در باد میتوانی زنده باشی
چیزی در من میمیرد، هرقدر که زندهگی میکنم، باد میآید و میرود، چیزی بهجا نمیگذارد، مگر گذشتۀ خویش را، گاهی فکر میکنم فقط در باد میتوانی زنده باشی، در گذشتۀ من، انگار تمامِ آشیانههای پرندهگان، پنجههای بازشدۀ مهربانِ ، دستهای توست، دستهایت را، برای پرندهها، جاگذاشتهای، ابرها فکرهای مرا به تو میپیوندد، به همان دنیایی که در آن، نه تو هستی و نه من... که در آن، تنها، فکرهای سردشدهمان میتوانند...
بیشتر بخوانید »