تنهایی

  • ادبیاتوقتی‌ همسن‌ تو بودم‌ یه‌ گاری‌ تنهایی‌ می‌کشیدم‌

    وقتی‌ همسن‌ تو بودم‌ یه‌ گاری‌ تنهایی‌ می‌کشیدم‌

    عموم‌ گفت‌: چه‌جوری‌ می‌ری‌ مدرسه‌؟ گفتم‌: با اتوبوس‌ عموم‌ خندید گفت‌: هه‌! وقتی‌ همسن‌ تو بودم‌ ده‌ کیلومتر راه‌ تا مدرسه‌ پیاده‌ می‌رفتم‌ عموم‌ گفت‌: چه‌قدر بار می‌تونی‌ بلن‌ کنی‌ گفتم‌:قد یه‌ گونی‌ گندم‌ عموم‌ خندید گفت‌: هه‌! وقتی‌ همسن‌ تو بودم‌ یه‌ گاری‌ تنهایی‌ می‌کشیدم‌ یه‌ گوساله‌ ر بلند می‌کردم‌ عموم‌ گفت‌: تا حالا چن‌بار دعوا کردی‌؟ گفتم‌: دوبار! هر دوبارش‌ام‌ کتک‌ خوردم‌...

    بیشتر بخوانید »
  • ادبیاتتنهایی زل‌زدن از پشت شیشه‌ای‌ست که به شب می‌رسد

    تنهایی زل‌زدن از پشت شیشه‌ای‌ست که به شب می‌رسد

    تنهایی تلفنی‌ست که زنگ می‌زند مدام صدای غریبه‌ای‌ست که سراغ دیگری را می‌گیرد از من یک‌شنبه‌ی سوت‌وکوری‌ست که آسمان ابری‌اش ذرّه‌ای آفتاب ندارد حرف‌های بی‌ربطی‌ست که سر می‌برد حوصله‌ام را تنهایی زل‌زدن از پشت شیشه‌ای‌ست که به شب می‌رسد فکرکردن به خیابانی‌ست که آدم‌هایش قدم‌زدن را دوست می‌دارند آدم‌هایی که به خانه می‌روند و روی تخت می‌خوابند و چشم‌های‌شان را می‌بندند امّا خواب نمی‌‌بینند آدم‌هایی که گرمای اتاق را تاب نمی‌آورند...

    بیشتر بخوانید »
دکمه بازگشت به بالا