ریچارد براتیگان

  • ادبیاتبا بادبادکی مُرده بازی می‌کند

    با بادبادکی مُرده بازی می‌کند

    شب است. و شماری زیبایی سپری شده در باد خنده کنان همراه با شاخه‌های درختان. قهقهه‌ها، رقص سایه‌ها را با بادبادکی مُرده بازی می‌کند، متملقان برگ‌های فرو ریخته را هم دلبسته‌ی خود می‌کنند، و چهار چیز دیگر را هم می‌دانند. یکی از آن‌ها رنگ گیسوانِ توست...

    بیشتر بخوانید »
  • ادبیاتبند ناف را دوباره نمی‌توان بست

    بند ناف را دوباره نمی‌توان بست

    بند ناف را دوباره نمی‌توان بست تا زندگی دیگر بار در آن جریان یابد. اشک‌های ما هرگز کاملاً خُشک نخواهد شد. اولین بوسه‌ی ما اکنون روحی است، که سرگشته در دهان‌مان می‌گردد، بدان هنگام که آن‌ها در نسیان محو می‌شوند...

    بیشتر بخوانید »
دکمه بازگشت به بالا