همسایه
-
ادبیات
آسمان خانهی ما آسمان خانهی همسایه نبود
من تمام پلهها را آبی رفتم آسمان خانهی ما آسمان خانهی همسایه نبود من تمام پلهها را که به عمق گندم میرفت گرسنه رفتم من به دنبال سفیدی اسب در تمام گندمزار فقط یک جاده را میدیدم که پدرم با موهای سفید از آن میگذشت...
بیشتر بخوانید »