هیچکس
-
ادبیات
با هیچکس حدیث نگفتن نگفته ام
با هیچکس حدیث نگفتن نگفته ام در گوش خویش گفته ام و من نگفته ام زان نور بی زوال که در پرده ی دل است با آفتاب آنهمه روشن نگفته ام این دشت و در به ذوق چه خمیازه می کشد رمز جهان جیب به دامن نگفته ام گلها به خنده هرزه گریبان دریده اند من حرفی از لب تو به گلشن نگفته ام موسی هم اگر شنیده هم از خود شنیده است انی انا اللهی که به ایمن نگفته ام...
بیشتر بخوانید » -
ادبیات
هیچکس نمیخواهد گریه کند
هیچکس نمیخواهد تنها باشد هیچکس نمیخواهد گریه کند بدنم میخواهد که تو را در آغوش بگیرد بسیار بد است که به روحت صدمه میزند زمان گرانبهاست و به دور دستها میلغزد و در همهی لحظات عمرم در انتظار تو بودهام هیچکس نمیخواهد تنها باشد پس چرا چرا اجازه نمیدهی عاشقت باشم میتوانی صدایم را بشنوی آوازم را میشنوی این آوازی عاشقانه است پس قلب تو میتواند مرا بیابد...
بیشتر بخوانید »