گل
-
ادبیات
در لابلای داستانی از گل های شب به بهای خستگی اسب ها9
در لابلای داستانی از گل های شب به بهای خستگی اسب ها انگار ، کسی به نام او بود که دهانی زیبا داشت پس از ساعت ها عشق بازی پشت تلفن میرفت و صدایش را میشست در گریبانش دکمهای بزرگ و گیسوان بلندی داشت آن هنگام که لیوان شراب را سر میکشید...
بیشتر بخوانید » -
ادبیات
از نو گل سرخی می آفرینم برای تو گل سرخی وصف ناشدن
از نو گل سرخی می آفرینم برای تو گل سرخی وصف ناشدنی برای تو دست کم این چند کلمه ترتیب مشخص نمازش را حفظ می کنند آن گل سرخی را که تنها کلماتی به دور از گل سرخ وصفش می کنند به همانگونه که فریاد سرمستی و اندوه فراوان را از ستارگان لذت بر فراز مغاک عمیق عشق ترجمه می کنند گل سرخی از انگشتانی ستایشگر می آفرینم برای جوانی که چون به هم گره می خورند رواقی می سازند
بیشتر بخوانید » -
ادبیات
من چگونه توانستم عطر گل را از گل سرخ جدا بدانم؟
من چگونه توانستم عطر گل را از گل سرخ جدا بدانم و همراه گل سرخ عطر گل سرخ را فراموش کنم این اتفاقات بود که می خواست عمر را بی حاصل جلوه دهد چنان از حافظه ی ما بر کف خیابان مروارید می ریخت که من متعجب می خواستم آبشار را به نقطه ی اولش که شاید برف های کوه بود...
بیشتر بخوانید » -
اشعار بین المللی
پیش از پژمردن آخرین گل بر آنم که زندگی کنم
پیش از آنکه واپسین نفس را بر آرم پیش از آنکه پرده فرو افتد پیش از پژمردن آخرین گل بر آنم که زندگی کنم بر آنم که عشق بورزم برآنم که باشم در این جهان ظلمانی در این روزگار سرشار از فجایع در این دنیای پر از کینه نزد کسانی که نیازمند منند کسانی که نیازمند ایشانم تا دریابم ، شگفتی کنم ، باز شناسم...
بیشتر بخوانید »