ای خزان ناخوش و دلپسند
آنگاه که تندباد بر گلستانها بوزد
و برف بر باغستانها ببارد
هان بیچاره خزان
تو جان خواهی سپرد
در سپیدی و سرشاری برف و میوههای رسیده بمیر
در اوج آسمان قرقیها بال میگسترند
بر فراز سر ناز پریزادان سبز گیسو
و نو باوههایی که هرگز دل نسپردهاند
در کوره راههای دوردست
گوزنها نعره زدند
و چه مایه دوست می دارم ای فصل
چه مایه دوست می دارم هیاهوی تو را
میوههای پادرختی بی آنکه دستی بچیندشان
باد و بیشهای که میگریند
اشکهایشان جملگی در پاییز برگ به برگ
برگهایی که لگدکوب میشوند
قطاری که در گذر است
زندگی جاریست
شعر قطاری که در گذر است زندگی جاریست
بیشتر بخوانید » وقتی تو نیستی نه هست های ما چونان که بایدند نه باید ها
شاعر » گیوم آپولینر
ارسال شده در ۲۸ خرداد ۱۳۹۹
کپی شد
لینک دوستان
0 نظرات
دیدگاه ها