آسمان خانه‌ی ما آسمان خانه‌ی همسایه نبود

من تمام پله‌ها را آبی رفتم
آسمان خانه‌ی ما
آسمان خانه‌ی همسایه نبود
من تمام پله‌ها را که به عمق گندم می‌رفت
گرسنه رفتم
من به دنبال سفیدی اسب
در تمام گندمزار فقط یک جاده را می‌دیدم
که پدرم با موهای سفید از آن می‌گذشت.
من تمام گندمزارها را تنها آمده بودم
پدرم را دیده بودم
گندم را دیده بودم
و هنوز نمی‌توانستم بگویم: اسب من
من فقط سفیدی اسب را گریستم
اسب مرا درو کردند

شعر آسمان خانه‌ی ما آسمان خانه‌ی همسایه نبود

بیشتر بخوانید » همه چیز هنوز درهم است و درهم می‌آمیزد

شاعر » احمدرضا احمدی

ارسال شده در ۱۸ خرداد ۱۳۹۹
  • اشتراک گذاری :
  • 203

    لینک دوستان

    دیدگاه ها

    guest

    0 نظرات
    بازخورد (Feedback) های اینلاین
    مشاهده همه دیدگاه ها

    از سراسر وب